چندي است سؤالي ذهن مرا مشغول كرده و در پي يافتن پاسخي مناسب براي آن هستم تا ذهن كنجكاو آرام بگيرد. چقدر باهم صادقيم؟
سئوالي كه در زندگي مشترك ابعاد فراتري دارد. با يه نگاه و بررسي صادقانه مي توانيم پي ببريم در مناسبات خانوادگي وكاري چقدر خودمان هستيم وچقدر نقشي بازي مي كنيم كه بوسيله دیگران مورد تائيد قرار بگيريم. اساساً ما چرا به دنبال مقبوليت عامه هستيم وچرا از هر گونه نقد ونا هماهنگي گريزانيم؟من راجع به اين مسئله خيلي فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه خودم به چند دليل با خودم صادق نيستم.
1- از نظر فكري به رشدي نرسيده ام كه نعيين كننده ايدوئولوژي براي زتدگي خودم باشم.
2- از آنجايي كه انجام امور روزمره ام بدون برنامه و پختگي لازم است ناگزير درصد ارتكاب خطا زياد است وهيچ توجيه منطقي برايش ندارم.
3- در زندگي خود بيشتر تاثير پذيرم تا تاثير گذار پس امكان درك صحيح پيامدهاي انتخاب هايم را ندارم.
4- بعضي وقتا اين احساس را دارم كه طرف مقابل كشش مطالب من را ندارد.
البته مورد 4 فقط در مورد كساني مي تواند مصداق داشته باشد كه ار نظر سطح دانش و تفكر بالاتر از مخاطب باشد.